۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

...

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بر بندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزنند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با آن درد اگر در بند درمانند درمانند

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

Cranberries

It's true what people say
God protect the ones who help themselves
In their own way

Iteration

کلی چیز دارم که بهش فکر کنم. چیزای خوب و چیزای بد.
کلی ماجراهای مختلف با سرعت در کنارم در جریانه و من هم تو این مسیر سیلاب به سرعت دارم همراهیشون میکنم.
دیشب یک نفرمثل خودم ولی 20 سال بزرگتر دیدم. بدون اینکه منو بشناسه گفت این قدر جاه طلب نباش. خطرناکه. اضافه کرد که 20 سال پیش جاه طلب بوده و کلی چیزهای خوب رو در مسیر فدا کرده و حالا پشیمونه. .و اون آدم الان از لحاظ اجتماعی حداقل از دید من موفق محسوب میشه!
ومن اون لحظه یاد اون حرف خودم به مینا افتادم:
" مینا، امان از دست این جاه طلبی همیشگی همیشه حس های خوبمو به امید حس های احتمالی بهتر از دست میدم "


و اون لحظه بود که ترسیدم .............

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

How cool I am


وای باورم نمیشه که این قدر بی طرفانه بتونم راجع یک سری از مسایل قضاوت کنم. جالبیش اینجاست که من هنوز با خودم سر یک سری چیزا کنار نیومدم. و یا شاید اومدم و خودم خبر ندارم و فقط تو ذهنم یک چیز عجیب ساختم .......
چقدر گاهی وقتها من خودم، خودم رو نمی شناسم .............
باید بعضی وقتها به خودت فرصت بدی تا بزنی دل به دریا و بفهمی که ای بابا در شهر هیچ خبری نیست.
من کم کم دارم به نشانه ها اعتقاد پیدا میکنم.

My Awareness

مرسی هومن ...

......... برای عده معینی که خوشبخت هستند چیزی درکار است که از تمام رده بندیهای رفتارهای انسانی فراتر میرود, و آن آگاهی است. چیزی درکار است که از برنامه ریزیهای گذشته درمیگذرد, و آن طیب خاطر است. چیزی درکار است که از تمام بازیها لذتبخش تر است, و آن صمیمیت "Intimacy" است ....................

و من در یک هزار تو، در پی کسب آگاهی !!

Pure Feelings

حس غریبیه، حس اون بچه ای که عروسک پارچه ای قدیمیشو ازش میگری و به جاش یک دونه جدیدتر و خوشگلتر بهش میدی;
و اون با چشم پر اشک، باز هم دنبال اون اولی می گرده ..........................................

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

Fair Play

وقتی فکر میکنی قواعد یک بازی جدید رو یاد گرفتی و داری مثل یک حرفه ای عمل میکنی..........
وقتی که داری حریفو برانداز میکنی تا تاکتیک جدیدو روش اجرا کنی ...............................
وقتی که این قدر عادلانه و سالم بازی می کنی که حتی به ذهنت هم بد راه نمیدی که حریف یک درصد هم ممکنه ناخالصی داشته باشه...........
اون وقتی هست که تو تو بازی کیش و مات شدی و خودت خبر نداری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نمیخوام حس منفی منتقل کنم چون کیش و مات شدن آخر دنیا نیست و البته که فردا روز دیگری است پر از بازی های جدید.
فقط نکته ای که باقی میمونه این هست که آیا باید دوباره اون بازیو انجام بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و حالا اگه بازی کردی اطمینانی هست که مثل دفعه قبل همون قدرعادلانه بازی کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و از همه مهمتر اینکه اصلاً باید تو بازی عادل باشی یا همون قانون جنگل اینجام هست که اگه نخوری خورده میشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Loneliness

برای وسعت تنهایی یک نفر هیچ انتهایی وجود نداره ............. حتی اگر شادترین لبخند رو در یک جمع دوستانه به لب داشته باشه............

۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

Fool, if u think it would be finish

عجیبه واسم که ما آدما یادمون میره که موقعیت امروزمون، گاه همون آرزوی دیروزمون بوده...........
پس چرا همیشه شاکی هستیم، به این باور رسیدم که از ساعاتم حداکثراستفاده رو بکنم و فقط تا نوک دماغمو نبینم. اینو مطمئن هستم درهر کجا، در هر موقعیت و در هر سن که باشم گریزی از مشکلات نیست. پس دلم نمی خواد هر پله که حرکت میکنم حالا چه به بالا یا به پایین، حسرت پله قبلیو بخورم.
پتی یاد بگیر که آگاه باشی نسبت به اطرافت و با افقی گسترده قدر تک تک لحظاتو بدونی که شاید آینده ای سختتر در پیش رو داشته باشی..

و من الان پشیمونم که اون 2 سالی که در پارک علمی فنآوری بودم و چه همه اوقات خوشی که میتونستم داشته باشمو به خودم حروم کردم و اجازه دادم که یه سری مشکلات ابلهانه افق نگاهمو تنگ کنه. "ایمان" یادته که من میرفتم رو چمنای پارک کنار شرکت ظهرها میخوابیدم و تو نگهبانی میدادی که کسی نیاد و هم زمان پرچونگی میکردی (; .. چقدر نقشه کشیدیم که بعدازظهر ها تو همون پارک والیبال بزنیم و همیشه در حد همون نقشه باقی موند......... خوبه که حداقل چند تا خاطره شیرینو دارم........... D:

و من الان خوشحالم از داشتن این اتاق 15 متری که توش هستم. اونو خونه خودم حس میکنم، حتی اگر یک مشق گنده رو باید تحویل بدم و هنوز هیچ کارش رو هم انجام ندادم، سرخوشیمو تهدید کنه )):

My Oldies

یه حس عجیب منو وادار میکنه که به طرز دیوانه واری همش عکسای قدیمو نگاه کنم ......... و من سرخوش از دیدن هر کدومشون لبخندی به لبام می یاد و میگم من این چقدر دورم از این همه خاطره و ناباورانه به خودم تو عکسا نگاه می کنم.
من هیچ وقت تاحالا اینجوری عکسامو ندیده بودم. بعضی وقتها لازمه که میگن "چشمها رو باید شست" ....................................
اینو مطمئن هستم که طعم خوش تک تکشون رو تو سلولهای خاکستریم نگه میدارم هر چند ساله که بشم و هر کجا باشم.

۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

Self Control

حس خوبیه که قدرت آزار یک نفر دیگرو داشته باشی حتی با کلام ولی این کار رو آگاهانه نکنی.........

۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

قند فراوانم آرزوست................

دچار یک سری پارادوکس شدم ):
میدونم اگه هرعرشی رو می خوام باید واسش بجنگم. از طرف دیگه من و جنگ، اون هم الان، زهی خیال باطل..........
احساس میکنم که به جای اینکه به اصول بپردازم، دارم فرعیات رو می چسبم.
نمی تونم سیگنا لهای روح زندگی رو بگیرم . فرستنده هام روی یک موج دیگه تنظیم شدن و این ناامیدم می کنه.
شاید فکر میکنم که مثل مولانا شمسی باید باشه.......... و شاید این خودم هستم که باید جستجو کنم و کند و کاو ....

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست


Not Ready


" در دل من چیزی است
مثل یک بیشه ی نور
مثل خواب دم صبح
وچنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است که مرا می خواند" سهراب

ولی من آنچنان بی تابم که رمقی برام باقی نمونده که بخوام تا نوک کوه بروم. دلم میخواد مثل یک ساده لوح چشمامو رو هم بذارم و منتظر یک معجزه که میدونم اتفاق نمی افته، بشینم.
چه ساده من آلوده این حس شدم که همیشه در اطرافم از دور نظاره گرش بودم ..
و چقدر زود بزرگ شدم و باید اعتراف کنم که آمادگیشو ندارم ........................................
دلم یک حس صاف و ساده، روون و بی غل و غش میخواد تو دلم که الان نمیتونم پیداش کنم ولی می دونم که هست یا حداقل امیدوارم که باشه......................................
شاید هم فقط الان باید بخوابم..................


۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

Clumsy

امروز یک presentation ساده در حد 5 دقیقه رو اساس گند زدم. یعنی اساس خجالت وار ......................
بعدش آنچنان خود زنی کردم که واسه خودم عجیب بود. مثل این کلاس اولی ها که نمره 19.75 می گیرن و بعدش 1 ساعت زر می زنن.
خدایا مرا چه میشود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی کارایی میکنم که واسه خودم کاملاً یه ضد ارزشه. مثل تلاش مذبوحانه واسه نمره بالا گرفتن بدون درک درستی از محتوا !!!!!!!!!!

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

Sexology

بيلي كريستال :
زنان براي سكس به دليل نياز دارند ،‌ مردان فقط به جا !
آیا........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

All of Us

وقتی از کنار بقیه دانشجوها رد میشم و میبینم با سرعت در حال تایپ هستن و همزمان هم دارن با لبخندی با تمام وجود به صفحه مانیتور نگاه میکنن و زیر لب چیزایی میگن، میفهمم که دارن با یکی از عزیزانشون تو کشور خودشون حرف می زنن.
همیشه دیدن این صحنه، حس خوشایندی به من میده و باعث میشه که من هم ناخوداگاه لبخند بزنم.
خوشحالم که اکثرا سهمی نه برابر ولی هماهنگ در دلتنگی داریم واسه کسایی که دوسشون داریم و از ما دور هستن ........

* همین الان مامانم online شد. مطمئن هستم که من هم الان با اون لبخند مخصوص به مانیتورم نگاه میکنم و شروع میکنم به تایپ.... D:

۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

My Flicker

همیشه از کسی یا چیزی که ناراحتم میکنه، دوری میکنم و کاملاً نادیده میگیرم............
ولی این بار، بدون اینکه واقعاً بخوام دقیقاً رفتم تو دلش............ نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
جالبیش اینجاست که حالا اون چیز دیگه بعد از چند بار رودررویی، خیلی واسم عادی شده.......
دوست دارم این حالتو، اولش یه کم سخت بود ولی بعدش این قد حسم عادی و بی تفاوت شده مثل حسی که الان نسبت به این صندلی که روش نشتم دارم..................
گفته باشم این حسم دلیل نمیشه که بخوام متد اصلیمو عوض کنم چون حیفه این همه انرژی........ D:
بی خیالیو عشقه (;


۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

To Mina

مینا:

امان از دست این جاه طلبی همیشگی
همیشه حس های خوبمو به امید حس های احتمالی بهتر از دست میدم .
دوباره همون قضیه "Same Mistake".

پیوست: چقدر امشب شاکیم!!!!!!! دمم گرم بابا .
ولی به قول آیدا :
وفا کنیم و ملا مت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

Amoo Behnam

عمو بهنام، یادمه قبل از اومدنم داشتیم جوانب کارو بررسی میکردیم. بهم گفتی در کنار تمام چیزای خوب یه چیزه بد هم است......
و حالا بعد از سه ماه، نمیدونم یه دفعه این چیز بد از کجا پیداش شده. داره یواش یواش خودشو آفتابی میکنه. من هم خزیدنشو دارم میبینم، میفهمم و حس میکنم با لایه های مختلف وجودم. نگرانیم از این نیست که داره می یاد. نگرانیم از اینه که به جایی این که جولشو بگیرم دارم کمکش میکنم، شدم واسش مثل یک کاتالیزور ): ...... قسمت آگاه وجودم کاری از دستش برنمی آید.................
شاید همه اینها فقط یه توهمه. فردا که از خواب بیدارشم به بینم همه چیز در امن و امانه...................

۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

So Awesome

چقدر عجیب. داشتم با حافظ خوش و بش می کردم. چی بهم گفت.......................

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم / چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم / به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم / ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی / که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان / گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود / دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ / وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم

آقای حافظ ببین اصلاًحوصله ندارم که بخوای تو هم گیر بدی، مگه نمیبینی خودت حال و احوال منو ............

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

Short Trip

فقط دو روز نبودم، ولی یک حس عجیب میگه بهم که یه عمر نبودم......................
کوهی از کار منتظر من نشستن :)

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

مهتاب

"مهتاب"
مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
نيست يكدم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم ميشكند
نگران با من استاده سحر
صبح ميخواهد از من
كز مبارك دم او آورم اين قوم بجان باخته را بلكه خبر
در جگر ليكن خاري
از ره اين سفرم مي شكند
نازك آراي تن ساق گلي
كه به جانش كشتم
و به جان دادمش آب
اي دريغا ! به برم مي شكند
دستها مي سايم
تا دري بگشايم
بر عبث مي پايم
كه به در كس آيد
در و ديوار بهم ريخته شان
بر سرم مي شكند
مي تراود مهتاب
مي درخشد شبتاب
مانده پاي آبله از راه دراز
بر دم دهكده مردي تنهاكوله بارش بر دوش
دست او بر در ، مي گويد با خود
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم مي شكند
"نیما یوشیج"
اصلاً فکرشو هم نمیکردم که با شنیدن این شعر با صدای "سهیل نفیسی" این همه خاطره یکهو با هم هجوم بیارن. چه حسه غریب دلتنگ کننده ای. میدونم نمیشه گفت "ای دریغا!". ولی میخوام این تیکشو ایزوله کنم و حفظ کنم ........
"ری را صدا می آید امشب....................."

۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

sex & software

خوشم میاد که دست ملت تو کاره .....

داشتم دنبال یک e-book مجانی میگشتم که چشمم به این جمله خورد. استعاره رو حال کنین D:

.Software Is Like Sex. It's Better When It 's Free
" Linus Torvaldes "

Principals


همین الان استاده گفت:

you are allowed to do everything if u know the principals.

راست گفت آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

come over

همیشه وقتی قراره چیزای خوب زندگی با قطعیت کنار گذاشته بشه, علت دسترس نبودنش هست یا زیادی بودنش.
بقیه علتها فقط توجیه .......

۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

self challenge

I'm in the way of challenge with myself...
Of course I like it......
which one of me, gonna come over the other????

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

Happy Birthday AIDA

آیدا جونم.....
I wish I was there.....

تولدت مبارک دوستی.........................

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

My dear auntieeeeee

امروز نزدیک یک سال می شه که دیگه پیش ما نیستی...........
تو این یک سال هر وقت از جاده قم وارد تهران می شدم، نبودنت بیش از تر همیشه پررنگ می شد. دیدن تابلوی بهشت زهرا، بزرگترین غمی رو که تا حالا تجربه کردم به تمام وجودم برمیگردوند.
نمیدونم چرا قبل از آمدنم باهات خدافظی نکردم، شاید واسه اینکه همیشه و همه جا با من هستی، شاید فکر میکنم هستی اما رفتی مسافرت...
اینو بدون که خاطراتتو با تک تک سلول هام حفظ خواهم کرد............
روحت شاد لاله عزیزم........

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

Oh Shit..

این بار رو نتونستم جا خالی بدم
ضربه رو نوش جان کردم
جاش درد می کنه....................

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

Sir, I'm just selling SEAWATER

ترانه آب دريا

به‌روايت احمد شاملو

دریا خندید
در دور دست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.

ــ تو چه می‌فروشی
دختر غمگین سینه عریان؟

ــ من آب دریاها را
می‌فروشم، آقا.

ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت
چی داری؟

ــ آب دریاها را
دارم، آقا.

ــ این اشک‌های شور
از کجا می‌آید، مادر؟

ــ آب دریاها را من
گریه می‌کنم، آقا.

ــ دل من و این تلخی بی‌نهایت
سرچشمه‌اش کجاست؟

ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.

دریا
خندید
در دوردست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.


فدريكو گارسيا لوركا




۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

Cell Ring Tone

دیروز بعد از 5 سال زنگ موبایلمو از حالت رسمی درآوردم. الان هر وقت زنگ بزنه Madonna آهنگ Sorry رو میخونه....
حس خوبیه، تنها بدیش اینه که موبایلم دیگه زنگ نمیخوره............. D:

۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه

To Ghazal, Mina and Ayda

تولد 10 سالگیمون مبارک............................

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز / چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

Sommer ville Tip

الان به یک نکته جالب از زبون عمو Sommer Ville برخورد کردم:

"As a rproject manager you have to be sensitive to the feelings of the people in your team when introducing process changes"

آیا به این اصل پایبند بودم یا اینکه زدم همه رو آش و لاش کردم؟؟؟؟؟

Not Now

خیلی چیزاست که باید بگم ولی الان نه....
من هستم و حجم انبوهی از جزوه ها، مقاله ها، گزارشات و اسلاید که باید تا 5 روز دیگه آماده بشه و یا خونده بشه ...
ای ول شقایق حتماً A میشی، هه هه هه................

I'm coming

بلاخره بعد از مدتها اون کاری که دوست داشتمو انجام دادم.
امکانات هم خوب چیزیه.....
خوش اومدی دوستم .............