۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

...

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بر بندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزنند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با آن درد اگر در بند درمانند درمانند

هیچ نظری موجود نیست: