۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

هو الباقی

از بس با این ترکهای خسته چایی خور، حشر و نشر داشتم که معتاد شدم
یک لیوان در ابعاد لیوان چایی خانم غوله، چپه شدنش رو لپ تاپم همانا و سوختن بچه ام همانا ...
من هم با اون عادت همیشگی وابستگی به اشیا ..... حس از دست دادن بچه ام رو دارم، بماند که تا چند سال قبل حکم شرکیمو رو داشت ولی به علت عدم هم خوابگی مثل بچه ام شد. اون قد که این حس واسه اطرافیانم هم القا شد، طوری که سعید جدی میپرسه مجلس ختم کی هست؟؟
بماند که یه سری از دوستان هم کم لطفی نکردن و اسم بچه رو لگن گذاشته بودن و کلی ابراز خشنودی کردن از سوختنش (به یاد داستان موبایل قدیمی یکی از دوستان که شخصاً از دزدیده شدنش کلی شادی کردم، به این میگن کارما )..
الناز و پوریای عزیز از همدردی و همیاری صمیمانتون کمال تشکر رو دارم باشه که تو شادی هاتون جبران کنم

at the end


لافی: خوب آخرش چی؟؟؟؟؟؟
من: الان حوصله ندارم به آخرش فکر کنم. آخرش که شد تصمیم میگیرم !!!!
لافی: چه جالب
..........................................
مکالمه بالا در مورد یه مسئله پیش پا افتاده بود ولی بعدش فکر کردم دیدم در موارد مهم هم این جوری شدم تازگیها...
خوب حالا از کجا معلوم که الان آخرش نباشه؟
از کجا معلوم که اصلاً آخری در کار باشه؟
از کجا معلوم که اصلاً تصمیم من اثری داشته باشه کلاً؟
و از همه مهمتر تعلل جایزه آیا؟؟؟؟؟

ای بابا

میخواستم تو اون لحظه اعلام کنم که من الان در توانم تونستن نیست ...
تا اینکه اون کلیپ که عنوانش "برای همه کودکانی که ناخواسته رنج کشیدند" رو دیدم و خجالت کشیدم با اینکه ربط منطقی به حس و حال من نداشت
با خودت که تعارف نداری، میدونی اگه خودتو مجبور کنی گه زده میشه به همه چی...
باید قشنگ دل بدی و دل بگیری تا نتیجه بده نه اینکه از سر وظیفه شناسی مجبور کنی خودتو ...
پس یعنی بیخیالش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نه نه نه الان وقتش نیس
خدایا چه قدر قاطی پاطیه.....

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

karma repair kit

نشون به اون مکالمه ای كه با هم داشتیم لافکادیوی عزیز, این شعر رو بعدش خوندم و دیدم كه حس و حالش خیلی جور در میاد.....


To you !
hope to enjoy it , I think it worth to try and I should try and try try try try try till .....

Karma Repair Kit:
Items 1-4

1. Get enough food to eat,
and eat it.

2. Find a place to sleep where it is quiet,
and sleep there.

3. Reduce intellectual and emotional noise
until you arrive at the silence of yourself,
and listen to it.

4.

Richard Brautigan




slow it down

نکند اندوهی،سر رسد از پس کوه
...

و چنان بي تابم، كه دلم مي خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه

....

چرا اینقدرپررنگ اومده تو قسمت ناخوداگاه ذهنت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چیه ؟
ماشین لباس شویت چرا روشن شده اون هم با دوره تند!
مانیتور اسیلوسکپت داره میپکه!
این واسه تو حکم یه لیوان زهرو داره!
زود باش یه کاریش کن یا بهش بیمحلی کن که از رو بره یا تمرکز کن. خلاصش یه غلطی بکن قبل از اینکه مسموم شی...

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

no no no


گاهی منتظر یه جمله هستی که میدونی چیه و دوس نداری بشنویش
از طرف دیگه هم لحظه شماری میکنی که زده بشه تا از کلافگی در بیای
و دقیقاً اون ثانیه که جمله میاد جاری بشه، حاضری زمین دهن باز کنه و تو رو قورت بده تا حتی یه کلمه از اون جمله رو نشنوی
گوشاتو با دو دست میگری، فشار میدی و از ته دلت فریاد میزنی نه ...
حالا اون جمله باهات شاخ به شاخ شده و تو تنها چیزی که میدونی اینه که یه گوشت در و اون گوش دیگت دروازه بوده ....
اما میدونم که اینو نمی دونی چه جوری باید رد شاخشو پاک کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جمله لعنتی آخه تو از کجا پیدات شد ?):

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

خلقی دیدم !
ترسان و گریزان !
پیش رفتم

مرا ترسانیدند ؛ و بیم کردند که :
- زنهار ! اژدهایی ظاهر شده است !
که عالمی را یک لقمه میکند !!

هیچ باک نداشتم .
پیش تر رفتم . دری دیدم از آهن .
پهنا و درازای آن در صفت نگنجد .
فرو بسته
برو قفل نهاده ! پانصد من !

گفت : در اینجاست ؛ آن اژدهای هفت سر !!
زنهار ! گرد این در مگرد !

مرا غیرت و حمیت بجنبید
بزدم و قفل را در هم شکستم . در آمدم
کرمی دیدم!!!!
زیرش نهادم و فرو مالیدم در زیر پای
و بکشتم .

شمس تبریزی

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

تصادم دلنشین ...


به این میگن یه تصادم دلنشین !
جمله ای رو خوندم که دقیقاً یک هفته قبلش خودم با ادبیات خودم بهش رسیدم.

"چه بسیار پیش آمده که آدمی با دیدن معایب خودش در دیگران شفا یافته است. زندگی یک آیینه است; و ما دیگران بازتاب چهره خودمان را می بینیم."

بسیار خوشمان آمد از این تصادم.....
و اینکه من واقعاً رو به بهبودم آیا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟