۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

Amoo Behnam

عمو بهنام، یادمه قبل از اومدنم داشتیم جوانب کارو بررسی میکردیم. بهم گفتی در کنار تمام چیزای خوب یه چیزه بد هم است......
و حالا بعد از سه ماه، نمیدونم یه دفعه این چیز بد از کجا پیداش شده. داره یواش یواش خودشو آفتابی میکنه. من هم خزیدنشو دارم میبینم، میفهمم و حس میکنم با لایه های مختلف وجودم. نگرانیم از این نیست که داره می یاد. نگرانیم از اینه که به جایی این که جولشو بگیرم دارم کمکش میکنم، شدم واسش مثل یک کاتالیزور ): ...... قسمت آگاه وجودم کاری از دستش برنمی آید.................
شاید همه اینها فقط یه توهمه. فردا که از خواب بیدارشم به بینم همه چیز در امن و امانه...................

هیچ نظری موجود نیست: