۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

a real friend

وقتی از دوستی دلگیر میشی،
تنها کسی که باید اون ناراحتیو بدونه همون دوستیه که ناراحتت کرده و لاغیر ...
حالا هر چقدر هم گفتنش برات سخت باشه و هزار تا اما و اگر تو ذهنت بیاره یا فراموشش کن، ببخش و رد شو و یا تلاشتو بکن که پیشش حرف بزنی.
...
هر چی غیر از این، لازم نیست دیگه خودتو دوست اون آدم بدونی و فقط به یه آشنایی کفایت بده .....!

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

صندوق پستی من

من تا حالا از خودم یه صندوق پستی نداشتم ولی الان یه هفته است دارم.
هر روز که از در میرم بیرون خیلی آرزومندانه توشو نگاه میکنم به امید دیدن یه جایزه، یه نامه و یا هر چیز دیگه ... !
مثل کسی که منتظر یه سوپرایزه، یه چیزی مثل دیدن یه دست خط و یا فقط یه جمله مهربون روی یه برگه کاغذ یا پشت یه کارت پستال از طرف یک آدم دوست داشتنی و یا یه غریب آشنای اسرارآمیز ...
ولی فلسفه وجودی صندوق پستی من گذاشتن آدم تو خماریه! و سماجت من مانع از درک درست این واقعیت میشه و من توی این دنیای غیر واقعی که واسه خودم ساختم، روزانه نه یک بار بلکه دو بار خم میشم و از لای دریچه یه نیم نگاهی به فضای خالی صندوق میندازم. حتی اگه غلظت توهم خونم زیاد باشه کلید بندازمو درشو کامل باز کنم و یه دستی به کف خالیش بکشم که شاید چیز نامرئئ توش هست و من نمیبینم !
آیا من خوب میشم!؟؟