۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

My strange little world

باشه باشه دنیا عزیز، بزا حداقل عرقم خشک شه ....

عجب دنیای عجیبیه

دقیقا همین امروز که یه صدایی تو گوشم نجوا میکرد که گور بابای اتریش ، بمون همین جا و تو لیدینگو، کنار دریاچه واسه خودت یه خونه اجاره کن و یه ماشین بگیر و هزار تا ابر دیگه بساز. یک میل از عموی اتریشی‌ میاد که تاریه ورودتو مشخص کن برای تنظیم کردن جلسه توجیهی‌.

خداییش کی‌ میتونست بهتر از این پیغام رسونی کنه.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

and maybe I am still the same person

برای من بزرگ شدن به معنی‌ تغییر کلی‌ حس ها، غرایز و یا احساسات نیست

برای من یعنی‌ تغییر توانایی در نحوه کنار اومدن، سرپوش گذاشتن، پر رنگ کردن و حتی محل نذاشتن به کل این غرایز، تفکرات و احساسات درون هستش


و من شاید هنوز همون آدم هستم فقط با چند تا دونه موی سفید بیشتر و کمی (آروم تر/ دیوونه تر) ... :)

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

Damn Conservative

چقدر ترس ...
چقدر محافظه کاری ...
چقدر توی قالبی محدود فرو رفتن ...

نکنه پرنده دلم پریدنو یادش رفته باشه ... واای بر من

آیا اهمیتی داره در نگاه اطراف چه جوری به نظر بیای ...
نکنه ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن دچار شدم .... واای بر من

حالا وقتشه، بگو که چی دوست داری !! ;)