۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

Neglectful

چشماشو تمام مدت بسته بود چون نمی خواست باهاش روبه رو بشه. این فکر تو ذهنش دایماً وول میخورد
"... شاید الان وقتشه که باید
چشامو باز کنم و نیم نگاهی بندازم ..."
و بعد چشاشو با قدرت بیشتری فشار داد....

پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود که صدایم میزد / پای نیزاری ماندم / باد میآمد / گوش دادم

هیچ نظری موجود نیست: