۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

A message from NMI

عزیزترین هم بازی دوران کودکی من
سلام!
شاید هم باید بگم بدرود
.
.
.
کلمات ناتوان هستن
فقط تصاویری پر رنگ توی ذهن من
خنده هایی از ته دل
نگاهی مهربون
بازیهای کودکانه
بازیگوشی موقع مشق شب نوشتن
خنگ بازی من موقع یاد گرفتن فلیپ فلاپ ها
آلفرد بازی
کمیته علمی
شقایق بالرین تو اردو
قایم شدن تو کارتون تا مامان بابام نتونن پیدام کنن و من خونتون بمونم
کل کل که کی پیش بی بی جان عزیز تره
.
.
و "مسلماً تو عزیز ترین بودی"
...
و من مثل همیشه غافل و نا آگاه

و من مثل همیشه بی معرفت البته نه به اندازه تو
آره! سکوت در اوج فریادی که در دل هست!!!!!!
........
موافقی که بهتر شد بدرقت نکردم؟
من ناتوان از دیدن اون پشت خمی که الان خم تر هم شده
من اینجا دور از هیاهو خاموش
و بسیار گریزان حتی از شماره گیری
....
از وقتی فکر میکنم بزرگ شدم از آدمهایی که دوستشون داشتم با نامه خداحافظی کردم
شاید یاد نگرفتم رو در رو بگم; بدرود
شاید یک نوع حرمت بوده
شاید امیدی به برگشت بوده
شاید هم من ترسو
....
نگرانت نیستم چون لاله مواظبته
شاید هم الان تو مواظب اون
از من فراموش نکنین یه وقت!
لاله برات تعریف میکنه که چند بار برنامه ریزی کردیم و عملی نشد
.....
سکوت
.
یک سوال؟؟؟؟؟
چرا قدر لحظات وقتی دونسته میشه که دیگه گذشتن
و من قربانی ناگزیر، بیزار از این دور باطل
راه فراری حتماً هست!!


دوست دار همیشگی تو NMI


آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است / آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ/ که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود

* الناز عزیزم مرسی از همراهیت

۴ نظر:

ناشناس گفت...

شقایق عزیز چی شده؟ ...

Shaghayegh گفت...

یک گل خشبو چیده شد....

ناشناس گفت...

شقا بالرین اردو با یک سوراخ بزرگ .... "بند کفش برادر علی رضایی" مجهول بازی act .....
شقا NMI همیشگی ...
منم دلم برایش تنگ شده !!!!!!!!!

Talieh گفت...

ای خدا، باز منو به گریه اندختی که تو، غصه نخور :(