۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

My lights are OFF

به این نتیجه رسیدم که جدیداً احساساتم مثل ترس، شادی، شوق، غم.... به اون آستانه لازم واسه تحریک نمیرسه، از کنار تمام چیزایی که باید غمگین یا شادم کنه و یا حتی بهم انگیزه بده خیلی بی تفاوت عبور میکنم و گاهی اوقات برای خالی نبودن عریضه شاید اثری در حد یک ردپا از اون حسها تو خودم ببینم که اون هم سریع محو میشه....
فکر میکنم که این یک سپر دفاعی جدید واسه آسیب ندیدن از محیط اطرافم هست که خودشو تو همه جنبه های زندگیم داره نشون میده، این جوری که میشه، نمره A تبدیل به F میشه و تو ککت هم نمیگزه و فقط چند ثانیه بهت زده میشی. و بدتر از اون، دفعه بعدی به جای اینکه تلاشتو بیشتر کنی، بیخالی طی میکنی و نتیجه بدتر از قبل میگری و هزاران هزاران اتفاقات مختلف دیگه در اطراف با همین برخورد مشابه از جانب من.
این حالتو من انتخاب نکردم ولی خودم باید درستش کنم، شاید بهتر باشه که آدم بعضی وقتها اون عکس العمل طبیعی رو از خودش نشون بده هر چقدر هم عجیب، تا زمانش طی بشه و همه چیز دوباره به روال عادی برگرده...
امیدوارم که این حالت من نیز بگذرد!


When you try your best, but you don't succeed
When you get what you want, but not what you need
When you feel so tired, but you can't sleep
Stuck in reverse

۲ نظر:

Unknown گفت...

این از اثرات سوئد هست. آفتاب که بیاد این مشکلات حل میشن. نگران نباش (:

Talieh گفت...

ما که وارد نیستیم از اقامون باید بپرسی ولی فک کنم شقای شاد و شنگول رو افسرده کردی الکی الکی