۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

...

"وقتی‌ بابام مرد، مامانم شده بود کارش شب و روز گریه کردن که کاش خدا بچه هامو گرفته بود شوهرمو نمیگرفت ...من هم که بچه اول بودم وظیفه سروسامون دادن به اوضاع خونه و‌ رسیدگی کردن به بقیه فسقلیها در کنار کارای خودم افتاد رو دوشم
واسه مامان شدم شوهری که همخوابگی تو کارش نبود، واسه فسقلیا بابا ... و همیشه این سوال تو ذهنم موند که مامان چرا قوی نیست ... مگه مادر نمونه زنده صبرو استقامت نیست .....
حالا که خودم مادر ۲ تا بچه هستم وقتی‌ سعید مرد یه بار هم جلوی بچه‌ها بیطابی نکردم، که یه وقت اونا آب تو دلشون تکون نخوره ..."

و من غرق در شنیدن این جملات داشتم فکر میکردم که آره ...
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر *** آری شود ولی به خون جگر شود

هیچ نظری موجود نیست: