۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

پیش نویش

پیش نویش اول
یادم رفته بود
" فصل مورد علاقمو"
به همین سادگیه که میشه خیانت کرد به عاشقانه ها، فقط کافیه غفلت کنی تا ضرر محرومیتی که ایجاد کردی رو ببینی یا بفهمی که لحظاتی رو که میتونستی معاشقه کنی چه راحت از دست دادی!
باید جلوی این فراموشی هامو بگیرم، فکر کنم دارن زیاد میشن ....

پیش نویش دوم
از سر شب احساس کردم یه چیزی کمه، دست به هر چیزی زدم افاقه نکرد
شاید وقتی ظاهر شد یا پر رنگ شد که دوستی یه حسو یا بهتر بگم یه نیاز شخصیشو تقسیم کرد و گفت که واسش دعا کنم ...
بعدش بود که حس عجیب اومد سراغم، اگر هم از قبل بود تصمیم گرفت خودی نشون بده.
تا اینکه یه غذای بهشتی
از طرف مهربونی برام فرستاده شد و من بعد از خوردنش فهمیدم لنگی قضیه کجا بود!!!!!!
لنگی قضیه از گرسنگی یا شکمویی بارز من نبود
قضیه اون حس نیازی بود که گاهی دوس داری کسی بغل در، حواسش بهت باشه، محبتی شاید به ظاهر کوچیک یا حتی نا آگاهانه از جنس اون محبتهایی که مامان ها، خاله ها یا عمه ها انجام میدن
و همین انرژی باعث شد که من بیحال از تو تخت پاشم و سرمست یه گپی با پتی بزنم

پیش نویش سوم
خدایا میشه این خورده شیشه های وجودم حل و محو بشن !!!
خدایا میشه دلم دریایی بشه !!!

۱ نظر:

علی گفت...

haminjas ke migam ye taghirati ro mishe did. man shakhasan az in masale esteghbal mikonam :D badan bishtar rajebehesh harf mizanim