۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

شبی دلنواز....

رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند


در عشق گشتم فاشتر و از همگنان قلاشتر
و از دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنند


غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنند


افسون مرا گوید کسی تو به زمن جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنند


ای آرزوی آروز آن پرده را بردار ز او
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند


ای ابر خوش باران بیا و ای مستی یاران بیا
و ای شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند


حیران کن و بی رنج کن ویران کن و پر گنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند


شهری ز تو زیر و زبر هم بی خبر هم باخبر
و ای از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنند


آنجا که یک با خویش نیست یک مست آنجا بیش نیست
نجا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند


آن جان بی چون را بگو، وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنند


آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم رابگو مستان سلامت میکنند


آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند


آن توبه سوزم را بگو، وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند


آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنند