۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

our first meet

آره باید این کارو میکردم بلاخره !!!
دستتاتو محکم تو دستام گرفتم، نچندان دوستانه فشار دادم و خیلی مختصر گفتم "از دیدارتون خوشحال شدم"
شاید تنها راهی بود که مجبور شی که به ته چشمام زل بزنی. بهتر از اون زیر چشمی نگاه کردن ها بود، من هم زل زدم اون ته ته چشات;
نگاه سنگینت شاید از سنگینی دلت بود شاید هم ناشی از توهم من ...
حالا منو دیدی، دیدی اون قدر که شاید فکر میکردی و شاید واسه خودت ساخته بودی موجود عجیبی نیستم;
اگه به من بود ترجیح میدادم نبینم و نشناسم اما نشد ... قابل احترامی واسم چون خودش خیلی قابل احترام بود;
وسلام ...

هیچ نظری موجود نیست: