دچار یک سری پارادوکس شدم ):
میدونم اگه هرعرشی رو می خوام باید واسش بجنگم. از طرف دیگه من و جنگ، اون هم الان، زهی خیال باطل..........
احساس میکنم که به جای اینکه به اصول بپردازم، دارم فرعیات رو می چسبم.
نمی تونم سیگنا لهای روح زندگی رو بگیرم . فرستنده هام روی یک موج دیگه تنظیم شدن و این ناامیدم می کنه.
شاید فکر میکنم که مثل مولانا شمسی باید باشه.......... و شاید این خودم هستم که باید جستجو کنم و کند و کاو ....
میدونم اگه هرعرشی رو می خوام باید واسش بجنگم. از طرف دیگه من و جنگ، اون هم الان، زهی خیال باطل..........
احساس میکنم که به جای اینکه به اصول بپردازم، دارم فرعیات رو می چسبم.
نمی تونم سیگنا لهای روح زندگی رو بگیرم . فرستنده هام روی یک موج دیگه تنظیم شدن و این ناامیدم می کنه.
شاید فکر میکنم که مثل مولانا شمسی باید باشه.......... و شاید این خودم هستم که باید جستجو کنم و کند و کاو ....
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست