۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

قاصدک

ناخوداگاه سراغ میلم رفتم تا مثل چند روز قبل واسه دفعه هزارم چکش کنم و یه دفعه یادم اومد تو که میدونی‌ نتیجه رو، واسه چی‌ هی‌ این کارو میکنی‌ و این شعر اومد تو ذهنم ...


قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما،‌ اما
گرد بام و در من
بی ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو ، فریب قاصدک! هان ، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز ؟ قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .

اخوان ثالث

۲ نظر:

Talieh گفت...

goboonet besham ba inke nemidoonam too in email e koofti montazere chi hasti

Unknown گفت...

من امروز دارم 100 بار میلم رو چک می کنم و نفس عمیق می کشم..... و ااین یادم اومد.. خوش خبر باشی ای نسیم شمال ....