گاهی منتظر یه جمله هستی که میدونی چیه و دوس نداری بشنویش
از طرف دیگه هم لحظه شماری میکنی که زده بشه تا از کلافگی در بیای
و دقیقاً اون ثانیه که جمله میاد جاری بشه، حاضری زمین دهن باز کنه و تو رو قورت بده تا حتی یه کلمه از اون جمله رو نشنوی
گوشاتو با دو دست میگری، فشار میدی و از ته دلت فریاد میزنی نه ...
حالا اون جمله باهات شاخ به شاخ شده و تو تنها چیزی که میدونی اینه که یه گوشت در و اون گوش دیگت دروازه بوده ....
اما میدونم که اینو نمی دونی چه جوری باید رد شاخشو پاک کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جمله لعنتی آخه تو از کجا پیدات شد ?):
۱ نظر:
وای چقدر این حس آشناست شقی. چند وقت پیش توی اون روزایی که حالم بد بود یه وقتایی این حس خیلی واضح برام پیش میومد...
ارسال یک نظر