عجیب بود واسم که تا حالا این حسو باهم تجربه نکردیم
من سرمو بذارم رو شونت، چشامو فشار بدم روی هم ....
تو هم منو محکم بغل کنی و سفت فشار بدی....
غمگینم چون میدونم نمیشه
نه من این جوری هستم و نه تو اونجوری ...
شاید مشکل مدل اون خونی هستش که تو رگهای جفتمونه و نمیشه کاریش کرد ...
شاید هم دوتامون این مدلی راحت تر هستیم ...
به هر حال چاکریم با اینکه میدونم که نمی دونی و حتی شاید هم فکر نمیکنی به این جنبه اش ...
عجیب میفهممت ...
دلم هوای گریه داره ...
من سرمو بذارم رو شونت، چشامو فشار بدم روی هم ....
تو هم منو محکم بغل کنی و سفت فشار بدی....
غمگینم چون میدونم نمیشه
نه من این جوری هستم و نه تو اونجوری ...
شاید مشکل مدل اون خونی هستش که تو رگهای جفتمونه و نمیشه کاریش کرد ...
شاید هم دوتامون این مدلی راحت تر هستیم ...
به هر حال چاکریم با اینکه میدونم که نمی دونی و حتی شاید هم فکر نمیکنی به این جنبه اش ...
عجیب میفهممت ...
دلم هوای گریه داره ...
۷ نظر:
????
من فکر کردم تویی غزل، ولی بعد کاشف به عمل آمد پای کس دیگری در میون است !!! D:
!
تو همون شقایقی که من یه بار دیدم
؟
اگه تو هم همون آتوسای شاد و زیبایی باشی که من شب یلدا دیدم، آره خودمم
وبلاگت خوبه . :) خیلی
مرسی
وبلاگتو دوس دارم اینکه با حافظ هم یه سری سر و سر داری ;)
بوس
ارسال یک نظر