۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

Dreamer

عجیبه واسم تمام چیزایی که توی گذر زمان سعی کردم تو اون صندوقچه معروف خاتمم بذارم و اونا هم بظاهر از جاشون راضی هستن، یاد گرفتن که تو رویاهای شبانه من جایی واسه گردش و تفریح باز کنن اون هم تو بازیگوش ترین حالت ممکن !!!!
...

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

خال خالی ساده یا خال خالی تنها

یه هو فهمیدم که این خال های خال های رنگی ساده رو از همه بیشتر دوس دارم
یه چیزی شبیه دوست داشتن اون اتاق 12 متری تو حکیم نظامی 16
بماند که یه کم دیر کشفش کردم . ...
sweet home

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

ارگاسم زندگی

آره زندگی میتونه اینقدر ساده و قشنگ باشه....
که یه پستو خونگی که شاید توسط یه خانم تو یه خونه قدیمی تو میلان درست شده باشه به همون اندازه ای که نونهای خونگی که لادن به اون خانومه تو کاشمر سفارش میده،
حس ارگاسم بیاره !!!!!!!

viva la vida

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

شبی دلنواز....

رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند


در عشق گشتم فاشتر و از همگنان قلاشتر
و از دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنند


غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنند


افسون مرا گوید کسی تو به زمن جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت میکنند


ای آرزوی آروز آن پرده را بردار ز او
من کس نمیدانم جز او مستان سلامت میکنند


ای ابر خوش باران بیا و ای مستی یاران بیا
و ای شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند


حیران کن و بی رنج کن ویران کن و پر گنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند


شهری ز تو زیر و زبر هم بی خبر هم باخبر
و ای از تو دل صاحب نظر مستان سلامت میکنند


آنجا که یک با خویش نیست یک مست آنجا بیش نیست
نجا طریق و کیش نیست مستان سلامت میکنند


آن جان بی چون را بگو، وان دام مجنون را بگو
وان در مکنون را بگو مستان سلامت میکنند


آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم رابگو مستان سلامت میکنند


آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت میکنند


آن توبه سوزم را بگو، وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت میکنند


آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت میکنند

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

استاد سیبیل

سر کلاسم الان، حس کردم یه هو دوس دارم یه چیزی بنویسم
استاده داره ... شعر محض میگه، اول هر جلسه هم تاکید میکنه اگه هر کی هم غیبت کنه و بعدش بیاد التماس کنه واسش کلاس خصوصی بذارم نمیشه (به یاد کلاس اول دبستان)، دلم میخواد یه قهقهه بلند بزنم هر دفعه که میشنوم، میخوام نصف دوم کلاسو جیم بزنم بعد هم برم التماس پیش عمو استاد چاق سیبیلو شیلیایی که واسم خصوصاً توضیح بده ;)

تو دلم یه انتظار بزرگه ولی میدونم اگه منتظرش باشم اتفاق نمیافته
منتظره که یه دفعه حمله کنه، فقط خدا کنه شادی واسم بیاره ....
یعنی میشه
نمیشه
میشه
نمیشه
میشه
نمیشه
.
.
.